زندگی من ثنازندگی من ثنا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 30 روز سن داره

ثنا دلبند مامان و بابا ......

عاشقانه .........مادرانه

                             به تو من احساس خــــــــــاصی دارم                              یه جوری شبیه عشق و عـــــــــــادته تو رو من یه جور دیگه دوست دارم            یه علاقست که تا بی نهایته با تو من حس قشنگی دارم             &nbs...
30 بهمن 1391

از هر دری ...... سخنی

سلام ب گل مامان عزیز دلم بازم خاطره جدید .......بازم یه شیرین کاریه جدید همه این خاطره ها رو با جون و دل برات مینویسم تا بعدها خودت با خوندنشون بدونی چقدر نمکی بودی و مامان و بابا رو دیوونه خودت کردی از بین کتاب داستانات یکی رو خیلی دوست داری که اسم پرندگانو بهت معرفی مبکنه همش میای به من میگی تا از تو کمدت بهت بدمش... عکساشونو خیلی دوست داری .....جند روزی هست که اسماشونم با تکرار مامانی دست و پا شکسته میگی و من وقتی برام می خونی از خنده ریسه میرم قربونت برنم الهی جوجو...... مامان میگه             ثنا میگه دارکوب         ...
26 بهمن 1391

دعوت به مسابقه

  من و ثنا جون به یه مسابقه جالب و شیرین دعوت شدیم از طرف مامان سمانه و ستایش عزیزم . واقعا ممنونم از لطفشون. مسابقه در مورد دلیل درست کردن وبلاگ برای کوچولوهامونه .....به نظرم موضوع خیلی قشنگیه... دقیقا چند روزی از یکسالگی دلبندم گذشته بود که براش وبلاگ درست کردم خیلی به این کار علاقه داشتم  فکر میکردم کار سختی باشه ولی  از چند تا دوست راهنمایی خواستم. اول زیاد وارد نبودم ولی هر چه جلوتر رفتم بیشتر راغب شدم . دلیل من برای درست کردن وبلاگ ثنا جونم فقط و فقط ثبت خاطرات و گفتن گوشه ای از علاقم به عزیزترینم که اگه عمری باشه و شرایط فراهم باشه بتونم وبلاگشو ادامه بدم تا بعدها با خوندنش بدونه چقدددددر دیو...
21 بهمن 1391

شیرین کاری های وروجک ما

سلام ب ثنای دلبندم دختر ناازم بیشتر از هر وقت دیگه ای دوستت دارم ... شیرین زبون من از کدومش بگم ... از امشب که بابایی داشت فوتبال تماشا میکرد و رفتی تی وی رو خاموش کردی و چون می دونستی بابایی دعوات میکنه میدویی میای اتاق پیش منو به بابا میگی بای با   لالا یعنی ( بای بای من رفتم پیش مامان لالا). ....دیگه بابایی نمی دونست بخنده یا از دستت عصبانی باشه... آآآآخه هر وقت میبینی کسی زوم کرده رو تی وی دار...
20 بهمن 1391

خرید عید

سلام به زندگی مامان و بابا عزیز دلم این زمستونم داره کم کم تموم میشه ...اما مامانی من این زمستونو زیاد دوست نداشتم چون برعکس سالهای قبل برف و بارونی نداشتیم ....زمستونو و برف و بارونش...خلاصه بگذریم. یادم میاد وقتی کوچیک بودیم نزدیک عید ک میشد کلی نقشه میکشیدیم و وقتی لباس نو برای سال نو می خریدیم یه جورایی تو فضا بودیم از خوشحالی و برای عید لحظه شماری میکردیم ...... یادش بخیر با بابایی به این فکر افتادیم تا وقت هست خرید عید تو عزیز دلمونو بکنیم تا خیالم از طرف تو راحت باشه و بتونم به کارای دیگم برسم ....خونه تکونی و خرید من و بابایی و... هر چی باشه گل مامان تو اولویته.... این شد که روز جمعه چون تعطیلم بود ب همراه بابایی رف...
15 بهمن 1391

عزیز 20 ماهه من...

سلام ب نازنین دخترم عزیزم امین ماه زندگیتو تبریک میگم شاپرکم. 20 ماه از عزیز بودنت گذشت..... 20 ماه از همه چیز بودنت گذشت. عزیز 20 ماهه من.....عاشقانه می پرستمت عزیز 20 ماهه من......حالا که  تو هستی هیچی تو دنیا کم ندارم . عزیز 20 ماهه من..... وقتی تو هستی زندگی فشنگ و زیباست. وقتی می خندی .....عشقی عمیق از ته قلبم احساس میکنم که انگار نفسمو بند میاره (آخه شبیه فرشته ها می خندی) وقتی گریه میکنی.....انگار تمام غم غصه های دنیا سنگین شده رودلمون. وقتی بهونه میگیری و مارو کلافه میکنی......کلافه میشم و حوصله هیچ کاری و ندارم تا اینکه عزیز دلم آروم بشه و یه لبخند کوچولو به مامانش هدیه بده. ...
10 بهمن 1391

شرح حال ثنا بانو

سلام ب عزیزتر از جووونم بعد چند وقت تأخیر بلاخره تونستم به وبلاگت سر بزنم .... البته نت اومدن من خلاصه شده تو سر زدن به وبلاگ ثنا و دوستای نازززش . این چند وقت ی مشکلی پیش اومده بود ک نتونستم بیام امیدوارم ثنای گلم منو ببخشه . از دوستای خوبمم منون ک توی این مدت ثنای کوچولوی مارو فراموش نکردن . همتونو میبوسم عزیزانم.  ثنا خانوم ما خیلی کارای جدید یاد گرفته ..... ی کار قشنگی که میکنه و باباشو سر کیف میاره اینه که ..... تا باباش از سر کار میاد و آیفون صداش  درمیاد ثنا میگه بااااااااااابااااااااااااا محنَ ..........حالا منظورش بابا محمد بلاخره پنجمین دندونشم دراومد(20/10) و مارو کلی خوشحال کرد البته بگم ک خیلی واسه این دندونش دخترک...
6 بهمن 1391

روایت 19 ماهگی

سلام ب ماه تابانم الان ک می نویسم عزیزکم ١ سال و ٧ ماه و ٦ روز و ١٨ ساعت و ٤٢ دقیقه سن داره . با یه عاله شیطنت وصف ناپذیر. کنترل کردن ثنای گلم این روزا واقعا خیلی سخت شده یعنی در روز یک دقیقه هم نمی شینه  الا اون 2 ساعتی که ظهر می خوابه همش سرپا و در حال بدو بدو   گاهی اوقاتم در حال اذیت کردن. علامت شیطنت ثنا جونم همیشه سکوته. ......یعنی اگه صداش در نیاد می دونم ک حتما ی جا داره خرابکاری میکنه.... از ریختن کشو لباسا بگیر تا کابینتاو ..... نمونش مثلا اون روز میگم ثنا جا چرا داد میزنی خوب آروم بگوو مامانی کار بدیه ......ی دفه برگشته ب من میگه .... میدَنم . ... من ک همینطور موندم از این بلبل زبونیش . فقط کافیه ی لحظه ازش ...
15 دی 1391
1